کد مطلب:225642 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:241

قضیه ی هجده عدد خرما
مرحوم محدث قمی (ره) از ابوحبیب بناجی روایت كرده است كه: در عالم رؤیا دیدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله به بناج آمده، و در مسجدی كه حجاج هر سال آنجا فرود می آیند، منزل كرده اند. من به سوی ایشان رفتم، سلام و عرض ادب كرده، و پیش رویشان ایستادم. جلوی آن بزرگوار طبقی از برگ نخل مدینه، پر از خرمای صیمانی بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قبضه یی از آن برداشت و به من داد. شمردم؛ هجده عدد خرما بود. پس چنین تأویل كردم كه،



[ صفحه 72]



من به عدد هر خرما، یك سال بمانم. چون بیست روز از قضیه ی دیدن این خواب گذشت، در زمینی مشغول زراعت بودم، كه كسی آمد و خبر آمدن حضرت رضا علیه السلام به بناج را داد، كه در همان مسجد فرود آمده است، و مردم همه به سوی ایشان شتافته اند.

من سریع خودم را به محضر آن حضرت رساندم. حضرت دقیقا در همان موضعی كه در خواب دیده بودم، نشسته بودند. زیر پای مباركشان همان حصیری بود كه، در خواب زیر پای مبارك رسول خدا صلی الله علیه و آله دیده بودم؛ و پیش روی آن بزرگوار، طبقی از برگ نخل مدینه و خرمای صیمانی بود. جلو رفته، سلام و عرض ادب نمودم. آن حضرت جواب مرا به گرمی داد، و مرا نزدیك خود خواند. سپس تعدادی از آن خرما را برداشت، و به من داد. چون آنها را شمردم، دیدم دقیقا هجده عدد است: همان تعدادی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواب به من داده بود. به امام رضا علیه السلام عرض كردم: «زیاد كن، یابن رسول الله صلی الله علیه و آله!» امام رضا علیه السلام فرمود: «اگر رسول خدا (ص) به تو از این زیادتر می داد، ما هم می دادیم.» آن گاه با تعجب و حیرت از محضر ایشان خارج شدم [1] .

«صلی الله علیك یابن امیرالمؤمنین روحی فداك»


[1] همان، ص 873.